مهر ۱۶، ۱۳۹۰

Dreams of Storms

......................................................................Photographer: Elham Asadi


تنها نیمی از من اینجا در تهران است...
دوست دارم سوار قطار شوم و
جایی بروم که نیمه ی دیگرم رها شده است...

دلم می خواهد گرفتار توفان شوم
درست میانه ی راه...!
شـــگفت انگیز است!
همه چیز درآسمان به رقص در خواهد آمد و من
خود را به مکانی دورافتاده خواهم سپرد...!

عاشـــــقم ..،
تمنای چیزی بیشـــترازاین بادهای خمار پاییزی دارم،
باید بلایی بر سرم آمده باشد...!!!
مردم را می بینم و می دانم سرشـــتشان نیک است
اما اشتراک من با آنها بس اندک است...
و باز توفان را بیشـــتر و بیشـــتر از هر چیز دوســـت دارم...!



I.IOIVII

۱ نظر:

نصیر گفت...

باکی نیست
...
شانه هایت از همیشه به زمین نزدیک تر است
زانوانت گاه و بی گاه زمین را می بوسند
و از خاکی شدنشان؛
...
باکی نیست

آن هنگامه بی هنگام که زیر باران راه می روی .
قطره هایی که پیش پایت قربانی می شوند ؛
نگاهت اما ، جدا نمی شود.

و تو را بوسه های باران بر گردنت از قتلگاه قطره ها جدا می کند
چشم هایت را به آسمان میدوزی و زمزمه می کنی ، باشد ، تو هم ببار
...
باکی نیست

آه که زمین قتلگاهم می شود و باران غسالم
نفسم می گیرد واما؛
...
باکی نیست...؛